یه مشت ابزار
امام صادق (ع) می فرمایند: سه چیز دوستی می آورد: دینداری، افتادگی، بخشندگی
همانطور که دوستی ها دستخوش تغییر میشن، سرگرمیهای ما هم تغییر میکنن. به همون ترتیب رفتارهای ماو عقاید ما...
از کوچیکی همیشه به این موضوع فکر می کردم که چرا مامانا و باباها مثل ما رفیق ندارن یعنی دوستاشون چرا اینقدر کسل کننده ، بی حال و رسمین. حال بازی و شادی ندارن.
بهتره سوالمو این طوری بپرسم که چرا اونا دوست صمیمی به اون مفهومی که ما حس میکنیم ندارن. حالا می فهمم چرا!
چون خود ما هم دیگه حوصله نداریم که زیاد صمیمی بشیم. همه ما داریم برای دیگران نقش بازی می کنیم. این یکی ترجیح میده از خونه بیرون نیاد که گربه شاخش نزنه، اون یکی حوصله حرف زدن و سوال کردن نداره، یکی دیگه میخواد کسی طرفش نره، دیگری میخواد خودش مشکلاتشو به تنهایی حل کنه و به مشکلات بقیه هم کاری نداره تا باهاش کاری نداشته باشن. بقیه هم همینطورین. همه فهمیدیم که دیگه مثل سابق حفظ دوستی و صله رحم بسیار مشکل تر شده . فقط به رومون نمیاریم و به هر چندماه یکبار رفتن به خونه همدیگه و هر چند روز یکبار تلفن زدن اکتفا می کنیم. میترسیم همدیگر رو دعوت کنیم که مبادا چیزی ازمون کم بشه یا حرف و رفتاری داشته باشیم که به طرف مقابلمون بر بخوره.
ما به زودی برای هم به یه مشت خاطره ، عکس موبایل، ویدئو، فایل صوتی و وبلاگ تبدیل میشیم... به یه مشت خاطره ی خوب ویا عبرت آور برای بچه هامون... ما به زودی یه مشت نام میشیم...
چرا ما انسانها به یه مشت ابزار برای ارضای تمایلات و خواسته های اغلب پست و فرومایه ی همدیگه تبدیل شدیم. مردگانی زنده نما که دائم در حال رنگ عوض کردن هستیم. همه چیزمون عوض میشه الا خود حقیقیمون...
حقیقت تلخه... و این تلخی سیاهه. اونقدر که سرم واقعا تیر میکشه... چشمان خیره شده و از حدقه دراومده حالت مناسبی برای این وضعیته...